خانم «فان ویور» یکی از موفق‌ترین زنان کارآفرین و رشددهنده استارتاپ و مدیرعامل یکی از معروف‌ترین شرکت‌های سازنده نوشیدنی در ایالات متحده، طی گفت‌وگویی با سایت Inc از تجربه خود در «نه» گفتن می‌گوید و آن را عامل بزرگی در موفقیت‌های خود می‌داند:

چند سال پیش، مسئول گزینش افراد برای سرمایه‌گذاری در یک صندوق بورس شدم. با بسیاری از افرادی که نمی‌شناختم و بسیاری از افرادی که من را نمی‌شناختند؛ مصاحبه کردم و در کمال تعجب همگان، همه این افراد را رد کردم. این بسیار غیر طبیعی بود؛ وقتی همه برای سرمایه‌گذاری و پول آوردن مراجعه کردند؛ شما به آن‌ها «نه» بگویید. دیگران به شما توصیه می‌کنند در این شرایط اصلا «نه» نگویید ولی من برای رسیدن به یک موفقیت بسیار بزرگ، از عبارت «نه» استفاده کردم.

هدفم این بود که سریع‌ترین برند صنعت خودم را بسازم؛ کاری که هیچ‌کس تا کنون انجام نداده بود و من با افرادی که توصیه شده بودند یا ایده و هدف مشخصی نداشتند و فقط می‌خواستند سرمایه‌گذاری کنند و در هیئت مدیره باشند؛ به این هدف نمی‌رسیدم.

مسئله تامین مالی به دور بعدی کشیده شد و من همچنان سردرگم بودم که آیا واقعا نیاز به افزوده شدن افراد جدیدی در هیئت مدیره را دارم؟ با یکی از سرمایه‌گذاران قدیمی‌ام یک جلسه گذاشتم و در حین نهار خوردن، هدفم را برایش تشریح کردم و از او نظرخواهی کردم که آیا نیاز است افراد بیشتری در هیئت مدیره باشند؟ او بدون مکث جواب داد که «هرگز نیاز نیست».

او گفت: «تنها دلیل موفقیت شما می‌تواند این باشد که هیچ‌کس در هیئت مدیره نیست که سرعت شما را کند کند.» وقتی زمان راه‌اندازی و افتتاح شرکت رسید؛ این موضوع را خوب درک خواهی کرد.

پس از اینکه شرکت راه‌اندازی شد؛ سعی کردم شیوه‌ای دموکراتیک در برابر تیم همکاران خود به کار بگیرم و همیشه از مشورت‌ها و توصیه‌های گروه فوق‌العاده خود استفاده کنم. وقت‌های زیادی با سرمایه‌گذاران و مشاوران خود می‌گذرانم و سعی در جلب اعتماد آن‌ها دارم تا همه با هم به رشد شرکت کمک کنیم. نظراتم را شفاف و روشن بیان می‌کنم ولی همیشه مواظب هستم نصیحت کردن‌ها به توصیه‌های اجباری تبدیل نشوند. چون میان توصیه و اجبار تفاوت است و این چیزی است که دقیقا یک مدیر موفق باید از آن اجتناب کند.

هر بار که از پول دورتر می‌شدم؛ شرکت رشد بیشتری می‌کرد و من با اعتماد به نفس بیشتری می‌توانستم «نه» بگویم. اعتقاد دارم که موفقیت‌هایم و این شهرتم به خاطر گفتن «نه»های بیشتر در زمان مناسب است. هرچه شرکت بیشتر رشد می‌کند و موفق‌تر می‌شود؛ نیاز پیدا می‌کنم «نه»های بیشتری بگویم و می‌دانم که این «نه» گفتن آسان نیست. اغلب وقتی این کار را می‌کنم؛ کاملا احساس می‌کنم که پشت یا گردن من سفت شده است اما از آن سو مطمئن هستم که با گذشته کمی زمان، دوباره آرام می‌شوم.

توانایی من در تعیین این مرزها عمیقا بر نحوه تخصیص زمانم تاثیر گذاشته است. من شرکتی را اداره می‌کنم که نرخ رشد سه رقمی را برای ۱۱ فصل متوالی و نرخ رشد کارکنان بیش از هزار درصد در سه سال متوالی را تجربه کرده است. هر چیزی در تقویم من قرار می‌گیرد؛ باید HBU (مخفف highest and best use of my time) باشد. HBU برای من این‌طور معنی می‌شود: آیا این فعالیتی که به آن دعوت شدم؛ باعث رشد برندم می‌شود؟ اگر پاسخ منفی است؛ پس «نه» می‌گویم!

هریک از مدیران تیم من، زمانی که درخواست یک جلسه یا اختصاص زمان برای کاری را دارند؛ در پایان درخواست خود، مواردی را ذکر کرده و می‌گویند: «به همین دلایل متعقد هستیم این یک HBU برای شما است.» با گذراندن این فرآیند و تعیین اینکه آیا این فعالیت یا درخواست در اولویت است؛ به طور طبیعی، تماس‌ها، جلسات و رویدادهای غیرمولد از بین می‌روند.

بخش بزرگی از قدرت «نه» گفتن به قدرت «رها» کردن وابسته است. در اوایل کارم، من یک آدم به شدت کنترلی بودم. به این نتیجه رسیده بودم که اگر می‌خواهم کاری درست انجام شود؛ باید خودم آن را انجام دهم. افتخار می‌کردم که روزی ۱۸ ساعت کار می‌کنم ولی هرچه جلوتر رفتم و در مدیریت کسب‌وکارم بالغ‌تر شدم؛ به این نتیجه رسیدم که این رویکرد احمقانه‌تر است. من اکنون یک قانون متفاوت دارم: «اگر شخص دیگری می‌تواند این کار را انجام دهد؛ به او اجازه دهم.» در این زمینه، مهم‌ترین «نه» که باید یاد می‌گرفتم که بگویم؛ «نه» به خودم بود.

معمولا «نه» گفتن باعث تعجب و غافل‌گیر شدن دیگران می‌شود؛ به‌ویژه اینکه یک زن مدیر بخواهد دائما «نه» بگوید. زنان به این مهارت معروف نیستند و یک ضرب‌المثل قدیمی دارند که می‌گوید «با عسل می‌توانید مگس‌های بیشتری را شکار کنید.» ولی من به مگس‌ها یا چیزهای دیگری که اغلب آن‌ها جذب می‌کنند؛ هیچ علاقه‌ای ندارم؛ چون لزوما باعث رشد کسب‌وکارم نمی‌شوند.

اگر چه ممکن است غیرمنطقی به نظر برسد اما دریافته‌ام که مردم بیشتر به افرادی احترام می‌گذارند که مایل هستند برای رسیدن به یک «بله» درست، حتی بارها یک «نه» مستدل بگویند. پس، بدون ترس «نه» بگویید و اجازه دهید کارهای بی‌اهمیت از شما دور باشند. ضمن اینکه «نه» گفتن باعث می‌شود به دیگران هم درس‌هایی یاد بدهید و اجازه ندهید به سادگی روی شما تاثیرگذار باشند. این موضوع مهمی برای افرادی است که می‌خواهند یک مدیر موفق شوند و هدایت دیگران را به دست بگیرند. اگر من مدیر از دیگران به سادگی تاثیر بگیرم و آن‌ها بتوانند من را مدیریت کنند؛ قطعا نخواهم توانست دیگران را هم مدیریت کرده و کسب‌وکارم را به نقطه مطلوبی برسانم.

هنر «نه» گفتن فقط برای من نیست بلکه برای دیگران نیز مفید است؛ به‌ویژه افرادی که دائما با من سروکار دارند و شاید فکر کنند بهتر از من فکر می‌کنند و باید من را در مسیری که خودشان درست تشخیص دادند؛ پیش ببرند.

شما یک هدف مشخص دارید و می‌دانید برای رسیدن به آن چه باید کرد؛ پس شما تنها مسئول دستیابی به این هدف هستید و در این راه باید مهارت «نه» را بیشتر و بیشتر یاد بگیرید؛ به‌طوری‌که شاید در طی یک روز بارها «نه» بگویید و به ندرت یک «بله» بگویید.