یک باور عمومی می‌گوید افراد موفق ضریب هوشی (IQ) بالاتری دارند و  باهوش هستند. به نظر می‌رسد یکی از عوامل موفقیت در کسب‌وکارها دارا بودن  هوشمندی بیشتر باشد. روزانه هزاران مقاله درباره تقویت ذهن و IQ منتشر  می‌شود و به مردم آموزش می‌دهند چگونه کارهای خود را هوشمندتر انجام دهند  تا در زندگی و تجارت موفق‌تر باشند اما تحقیقات جدید نشان می‌دهد هوش  هیجانی (EQ) نیز نقش به‌سزایی در موفقیت افراد دارد و شاید از IQ هم مهم‌تر  است. یک روان‌شناس اصرار دارد اگر شما دایم به دنبال هوشمندی بیشتری هستید  تا موفق‌تر شوید، وقت خود را تلف می‌کنید. 

                                

در ابتدا اجازه بدهیم نگاهی به تعریف و تفاوت IQ و EQ داشته باشیم.

IQ (Intelligence Quantity)  که در زبان فارسی با عبارت‌های «هوش»، «ضریب هوشی» یا «بهره هوشی» مترادف  است، یک عبارت آشنا برای همه مردم است و به عنوان یک معیار برای قدرت ذهنی  افراد شناخته می‌شود.

مثلا می‌گویند آلبرت انیشتن، دانشمند معروف معاصر ما IQ بسیار بالایی داشته است. آزمون‌هایی برای تعیین IQ افراد وجود دارد.

روانشناسان برای محاسبة بهره هوشی از فرمولی ساده استفاده می‌کنند. در این  فرمول سن ذهنی فرد بر سن زمانی او تقسیم و سپس در عدد 100 ضرب می‌شود. اگر  بخواهیم کمی این فرمول را ساده‌تر کنیم، می‌توانیم بگوییم، اگر توانایی  ذهنی فردی کاملا برابر با توانایی باشد که همسالان او در آن محدوده سنی  دارند، بهره هوشی او مساوی با عدد 100 خواهد بود.

موسسه‌های بین‌المللی هستند که آزمون‌های IQ را  برگزار می‌کنند. اخیرا در یکی از این آزمون‌ها یک دختر ۱۲ ساله توانسته بود  برای اولین بار در دنیا امتیاز انیشتن را شکسته و امتیاز بیشتری کسب کند  که نشان‌دهنده IQ بالای او است اما آیا این دختر را از هم‌اکنون باید فرد موفقی دانست؟

اینجا است که هوش هیجانی (Emotional intelligence) وارد معرکه می‌شود. هوش هیجانی با هوش عاطفی و هوش احساسی مترادف و یکسان است و شامل شناخت و کنترل عواطف و هیجان‌های خود است.

به عبارت دیگر، شخصی که EQ بالایی دارد، سه مؤلفه هیجانی را به طور موفقیت‌آمیزی با یکدیگر تلفیق می‌کند: «مؤلفه شناختی، مؤلفه فیزیولوژیکی و مؤلفه رفتاری.»

در علم مدیریت ثابت شده است یکی از عوامل موفقیت مدیران و رهبران کسب‌وکارها بهره‌مندی از EQ بالا است چون این افراد توانایی بالاتری برای کنترل و هدایت سازمان تحت  مدیریت‌شان دارند. خلاقیت، ارتباطات، به‌کارگیری حواس پنج‌گانه و استفاده  از تجربیات همگی در زیرمجموعه EQ هستند.

IQ یا EQ

سوال اینجا است که برای موفقیت در کسب‌وکار و البته زندگی به IQ بیشتر نیاز داریم یا EQ؟ اگر می‌خواهیم یک مدیر برای سازمان‌مان انتخاب کنیم؛ بهتر است IQ بالاتری داشته باشد یا EQ؟  اگر می‌خواهیم برای پست‌های حساس شرکت‌مان، نیروی جدید استخدام کنیم؛  بیشتر روی آزمون‌های ضریب هوشی تاکید کنیم یا به دنبال سنجش هوش هیجانی  داوطلبان باشیم؟

دکتر توماس چامورو، از روان‌شناسان دانشگاه کلمبیای امریکا سال‌ها روی این  موضوع کار کرده است و نتایج تحقیقات خود را به صورت یک مقاله منتشر ساخت.

خلاصه مقاله این دکتر روان‌شناس این است که «آموزش مغز، اتلاف وقت است.»  این دانشمند، مخالف یادگیری و تقویت ذهن و گسترش مهارت‌های آن در طول زندگی  نیست اما اعتقاد دارد این رویکرد برای بهبود وضعیت افراد بی‌فایده است.

تحقیقات دکتر توماس نشان می‌دهد برنامه‌های آموزش مغز، حل جدول و پازل،  ورزش‌ها و تمرین‌های ذهنی و انواع تلاش‌های دیگر رایج و مرسوم کمکی به  تغییر رویکردهای ذهنی افراد برای رسیدن به موفقیت و حل بهتر مشکلات  نمی‌کنند و در عوض مردم باید روی دست یافتن به روش‌های کارامد و موثر برای  «هوشمندتر» انجام دادن کارها تمرکز کنند.

EQ مشکلات بیشتری حل می‌کند

دکتر توماس در مقاله خود به چندین روش موثر برای حل مشکلات از طریق EQ اشاره کرده است و بعد اثبات می‌کند هوش هیجانی می‌تواند مشکلات واقعی بیشتری در زندگی روزمره مردم را حل کند.

مردم نیاز به مهارت‌هایی دارند تا با استفاده از اطلاعات خام، مشکلات خود  را حل کنند و این دقیقا برعهده هوش هیجانی است. دکتر توماس اکیدا توصیه  می‌کند افراد برای رسیدن به موفقیت بیشتر در زندگی و به‌خصوص مسایل کاری و  تجاری به‌جای تقویت ذهن و تاکید روی IQ، بیشتر روی تقویت EQ سرمایه‌گذاری و تمرکز کنند.

وی می‌گوید در حالی که شخصیت ما به طور ژنتیکی شکل گرفته است اما  می‌توانیم عادت‌های خود را در امور ساده زندگی یا مواجه با رویدادهای مختلف  تغییر دهیم که در نهایت منجر به روابط اجتماعی بهتر شوند و کارایی و  بهره‌وری بیشتری به همراه داشته باشند.

این دکتر روان‌شناس با مثال‌هایی درباره مدیریت و کنترل «استرس» نشان  می‌دهد چگونه افراد می‌توانند سود سهام بیشتری دریافت کنند یا در بازار  سهام موفق‌تر ظاهر شوند. همچنین، افرادی که بتوانند روابط اجتماعی خود را  بهتر مدیریت کنند و ارتباطات قوی‌تری داشته باشند، سریع‌تر و بهتر  می‌توانند چالش‌های زندگی و کاری را مدیریت کنند.

گاهی اوقات یک مشکل پیچیده مدیریتی به هیچ‌گونه بهره هوشی یا IQ نیاز ندارد و تنها کافی است بلد باشید کمی کارمندان را تهییج کنید. در  مقالات مدیریتی بارها این موضوع مطرح شده است که افرادی مانند «استیو جابز»  یا «بیل گیتس» بیشتر از اینکه IQ بالایی داشته باشند؛ از EQ بالایی برخوردار بودند و می‌دانستند چگونه باید مشکلات را حل کرد و کسب‌وکارشان را به پیش ببرند.

در نهایت، دکتر توماس در مقاله خود از افراد مختلف می‌خواهد به‌جای تاکید و تمرکز روی IQ به سراغ تقویت و توسعه EQ بروند.

برای شخصیت، استخدام کن؛ برای مهارت شغلی، آموزش بده

چندین سال است که نتیجه تحقیقات دکتر توماس به طور ضمنی در فضای مدیریت کسب‌وکارها پیاده‌سازی می‌شود.

در سال‌های دور مرسوم بود که سازمان‌ها و شرکت‌ها برای استخدام نیروی انسانی آزمون IQ برگزار می‌کردند اما در چند سال اخیر شاهدیم که برخی شرکت‌ها کمتر به آزمون‌های IQ توجه کرده و بیشتر روی آزمون‌های EQ تمرکز کرده‌اند. تجربه ثابت کرده است تنها ۱۰ الی ۲۵ درصد کارایی افراد براساس IQ و مابقی براساس EQ است.

یعنی ۷۵ درصد موفقیت یک کارمند براساس توانایی  مهارت او در برقراری  ارتباطات، کنترل هیجان‌ها، مدیریت روندها و به کارگیری خلاقیت در کار است.  بسیاری از کسب‌وکارها با استفاده از آزمون‌های هوش هیجانی سعی می‌کنند  شناختی از شخصیت و مهارت‌های فردی داوطلب استخدام به دست بیاورند و کمتر  روی مهارت‌های شغلی و فنی وی حساب باز می‌کنند.

این شرکت‌ها پس از استخدام نیروی انسانی سعی می‌کنند با برگزاری دوره‌های شغلی و حتا ارتقای EQ،  فرد را برای پست ویژه سازمانی‌اش آموزش بدهند. جمله معروفی در مطالب  مدیریتی هست که نکات ریز و زیبایی دارد: «افراد را برای شخصیت آن‌ها  استخدام کن و برای افزایش مهارت شغلی به آن‌ها آموزش بده».

از سوی دیگر، افراد با هوش هیجانی بالا بهتر می‌توانند در کارهای تیمی  شرکت کنند. آن‌ها بهتر می‌توانند با دیگران ارتباط برقرار کنند. همچنین  مطالعات بسیاری نشان داده‌اند افراد با EQ بالاتر  کارایی بهتری در محیط‌های کاری دارند، رهبران خوبی هستند، اعتماد به نفس  بالاتری دارند، صادق هستند و از نظر دیگران دوست‌داشنتی‌تر از افرادی هستند  که از EQ پایین‌تری برخوردارند.

مختصات دنیای جدید

در تحقیق دیگری که نتایج آن در نشریه Science  منتشر شده است؛ بررسی شده كه برای مشاغل جدید و در حال رشد افراد با ضریب  هوشی بالاتر مناسب‌تر هستند یا افراد با هوش هیجانی بالاتر.

در این تحقیق مشاغلی که با اینترنت و سامانه‌های آنلاین سروکار دارند،  شغل‌هایی که با روبات‌ها در تعامل هستند و کارهای مرتبط با شبکه‌های  اجتماعی مورد بررسی قرار گرفتند. نتیجه این تحقیق باز هم نشان می‌دهد مشاغل  امروزی و به‌خصوص مشاغل آینده نیاز بیشتری به هوش هیجانی دارند و وجه ضریب  هوشی کم‌رنگ‌تر می‌شود چون می‌توان بسیاری از کارهای پیچیده فکری یا حل  مسئله را به هوش مصنوعی و یادگیری ماشینی سپرد.

در حال حاضر، بسیاری از کارها در شبکه‌های اجتماعی را بات‌ها انجام  می‌دهند اما فاقد شخصیت و هویت هستند و نمی‌توانند ارتباطاتی پویا میان  اعضای یک صفحه یا کانال برقرار کنند.

اما افرادی که EQ بالایی دارند در شبکه‌های  اجتماعی یا سرویس‌های موبایل بهره‌وری به مراتب بیشتری دارند و از ابزارهای  ارتباطی جدید و فضای مجازی بیشترین استفاده خواهند برد.