به نظر شما گوگل بیشتر به فناوری خدمت کرده است یا تیمهای استارتاپی کوچک؟ کدامیک فناوری را توسعه میدهند و کدامیک فناوری را متحول میکنند؟ طور دیگری هم میتوان این پرسش را مطرح کرد. چرا شرکتهای بزرگ و غول دنیای فناوری مانند گوگل، مایکروسافت، اپل، فیسبوک و نظایر اینها هر سال چندین تیم کوچک و استارتاپی را خریداری کرده و به مجموعه عریض و طویل خود میافزایند؟ در این مطلب میخواهیم درباره تفاوت کارکرد و کارایی تیمهای کوچک و بزرگ صحبت کنیم.
تیمهای بزرگ مفیدتر هستند یا تیمهای کوچک؟
در چند ماه گذشته، مرتب اخباری درباره راهاندازی تیمهای کوچک توسط شرکتهای بزرگ ایرانی اعلام میشد.
شرکتهایی با چند صد کارمند و ساختمانهایی سر به فلک کشیده یکباره عاشق دنیای استارتاپها و تیمهای کوچک میشوند. در چندین استارتاپ سرمایهگذاری کرده یا به طور موازی تیمهای کوچک استارتاپی تشکیل داده و برخی پروژههای خود را به آنها واگذار میکنند.
این سوال مطرح است که چرا این تیمها و شرکتهای بزرگ چشم امید به تیمهای کوچک دارند؟ تیمهای بزرگ دارای فضا، سرمایه، نیروی انسانی و مجوز برای هر تحقیق و توسعهای هستند.
چندین دهه تحقیق درباره تیمها و مشارکتها، نشان میدهد تیمهای بزرگ در زمینه تحقیق و توسعه و وظایف خلاقانه، مزایای فزایندهای نسبت به تیمهای کوچک دارند.
به ندرت دانشمندی در گوشهای از دنیا به موفق به اکتشافی بزرگ در زمینههای مختلف علمی شده است ولی تیمهای تحقیق و توسعه وابسته به شرکتهای بزرگ موتور رانش نوآوریها هستند و بار توسعه مباحث پیچیدهتر و متنوعتر را بر دوش میکشند.
در مبحث تیمسازی، تیم بزرگتر تیم بهتری است. یکی از مهمترین دلایل نیاز ما به تیمهای بزرگ، این است که تیمهای کوچک نمیتوانند به برخی از دستاوردهای مطلوب برسند.
رویکرد غالب این است که تیمهای بزرگ موتورهای بهینه بزرگترین پیشرفتههای آینده هستند ولی آیا تیمهای کوچک هیچ نوآوری و مزیتی نسبت به تیمهای بزرگ ندارند؟ پس، چرا چشم تیمهای بزرگ دنبال تیمهای کوچک است و همهجا از استارتاپها صحبت میشود؟
برخی از مدیران شرکتهای بزرگ آرزو میکنند «ای کاش مدیر یک تیم استارتاپی بودند». برای نمونه، دانشگاههای بزرگ دنیا و از جمله خود ایران با داشتن هزاران مترمربع فضا، بودجه، نیروی انسانی، صدها آزمایشگاه و حتی پروژههای نوآورانه تعریف شده، باز در صدد راهاندازی استارتاپها هستند و در رویدادهای استارتاپ ویکندها حضوری پررنگ دارند.
این تقابل تیمهای بزرگ و کوچک باعث شد «داشون وانگ»، استادیار دانشکده مدیریت Kellogg دانشگاه نورث وسترن و «جیمز ای ایوانز»، استاد جامعهشناسی دانشگاه شیکاگو، آن را در تحقیقات فوق دکترای پژوهشگری به نام «لینگفی وو» مورد آزمون و بررسی قرار دهند.
آنها میلیونها مقاله، پتنت و پروژههای نرمافزاری را مورد مطالعه قرار دادند و برخی از نتایج و دستاوردهای خود را در نشریه Nature، منتشر کردند. آنها بهطور خلاصه دریافتند که گرچه تیمهای بزرگ، مهمترین عامل پیشرفت و توسعه علوم به شمار میروند، ولی وجود تیمهای کوچک برای تحول و ساختارشکنی ضروری است.
توسعه در برابر تحول
مطالعات تیمسازی نشان میدهد تیمهای بزرگ برای کشف و اختراع، تحول و پیادهسازی سریع بهینهسازی نشدهاند. احتمال دارد تیمهای بزرگ در هماهنگی و ارتباطات با مشکلاتی روبرو باشند. فرآیند تصمیمگیری و اجرا در تیمهای بزرگ طولانی و زمانبر است.
افراد رویکردها و نظرات گوناگونی در پیادهسازی پروژهها و ایدهها دارند و البته ساختارها و چارتهای کاری و سازمانی، قوانین و مجوزها، اجازه چابکی و تحول را نمیدهند.
تیمهای بزرگ ریسکگریز هستند، زیرا از آنها انتظار میرود جریان رشد و موفقیت خود را ادامه بدهند و همیشه روی بازارهای بزرگتر و قدرتمندتر سرمایهگذاری کنند.
تیمهای کوچک، کسبوکارهای نوپا و شرکتهای خصوصی محدود، چیزی برای از دست دادن ندارند. در نتیجه، سراغ بازارهای جدید، فرصتهای نو و راههای نامطمئن میروند و آنها را امتحان میکنند.
وانگ و ایوانز برای بررسی اثرات اندازه تیمها، بیش از ۶۵ میلیون مقاله، ثبت اختراع، محصولات نرمافزاری و پروژه تعریف شده در فاصله سالهای ۱۹۵۴ تا ۲۰۱۴ را مطالعه کردند.
تجزیه و تحلیلهای این تیم پژوهشگر به کشف الگوی جهانی منجر شده است: «درحالیکه تیمهای بزرگ، در عرصه توسعه ایدهها و طرحهای فعلی موفق بودند، همتایان کوچکتر آنها، بهاحتمال بیشتری با ارائه ایدهها، اختراعات و فرصتهای جدید، سبک تفکرات فعلی را متحول میکردند.»
به عبارت دیگر، تیمهای بزرگ در حل مسئله عالی عمل میکنند ولی تیمهای کوچک میتوانند مشکلات جدید را کشف کنند تا تیمهای بزرگ به حل آنها بپردازند.
این دقیقا همان ارتباطی است که گوگل، مایکروسافت، اپل و غولهای بزرگ دنیای فناوری با استارتاپها و تیمهای کوچک چندنفره دارند. این شرکتهای بزرگ، اکتشافهای جدید، راهحلهای بهتر و فناوریهای آینده را خریداری کرده و در درون خودشان پیادهسازی و به محصول قابل عرضه برای بازار تبدیل میکنند.
اگر میخواهید ایدههای مشهور یا ایدههای گذشته را توسعه دهید، از تیمهای بزرگ استفاده کنید. در عوض تیمهای کوچک، از امکانات و ایدههای مبهم پیشین، الهام میگیرند و از راهکارها یا روالهای قدیمی فراتر میروند.
تیمهای بزرگ، مثل برخی از استودیوهای فیلمسازی هستند که روایت جدیدی خلق نمیکنند، بلکه ادامه یک فیلم یا داستان را در دست تولید میگیرند. بهگفته محققان، زمانیکه اندازه تیم از یک نفر به ۵۰ عضو رشد میکند، سطوح تحول و ساختارشکنی بهشدت کاهش پیدا خواهد کرد.
در تحقیقات وانگ و ایوانز مشخص شده تفاوت تیمها ناشی از تفاوت موضوعها نیست و فقط اندازه تیمها در کارآیی آنها تاثیرگذار است. میتوان استثناهای زیادی برای رد نظریه وانگ و ایوانز ارایه کرد. مثلا، افراد خاص چه در تیمهای کوچک یا بزرگ باشند، موفقیت حاصل شده و خروجی آن تیمها را تحت تاثیر قرار میدهند.
پشتیبانی از تیمهای بزرگ و کوچک
اکنون، به سوال ابتدایی این مطلب برمیگردیم. کدامیک از تیمها ارزش پشتیبانی، حمایت و سرمایهگذاری را دارند؟ آیا باید به تیمهای بزرگ بیشتر بها بدهیم یا سراغ تیمهای کوچک برویم؟
کارشناسان و محققان میگویند برای انرژیبخشی و حیات بلندمدت نوآوری، به طور ضروری به هر دو نوع تیمها نیاز داریم که شامل تیمهای کوچک متخصص نوآوری، اکتشاف و تحولات ساختارشکن هستند ولی تیمهای بزرگ در توسعه ایدهها، پیادهسازی نوآوریها و گسترش مرزهای دانش و فناوری به همراه حوزههای خاص نقش اساسی دارند.
اغلب بنگاههای سرمایهگذاری تمایل دارند در تیمهای بزرگ و با سابقه سرمایهگذاری کنند و به حمایت از آنها مشغول باشند اما تیمهای کوچک به همان اندازه واجد شرایط هستند. تیمهای کوچک با معرفی راهکارها و مسیرهای جدید، تفکرات فعلی را متحول میکنند.
بدون تیمهای کوچک، هرگز مشکلات جدیدی را کشف نمیشود که حل آنها به تیمهای بزرگ سپرده شود، یا هرگز محصولات جدیدی نخواهد بود که تیمهای بزرگ آنها را توسعه دهند. برعکس این رویه هم که تیمهای بزرگ به یکباره سراغ کوچکسازی، حمایت و پشتیبانی از تیمهای استارتاپی و تیمسازی بروند و بسترهای ارزشمند متعددی که خودشان دارند را رها کنند نیز اشتباه است.
تیمهای بزرگ میتوانند کارهای مهمی مانند توسعه نرمافزار، محصولسازی و مقیاسپذیری را انجام دهند. تیمهای کوچک بدون حضور تیمهای بزرگ معنا پیدا نخواهند کرد. بیشک ما برای حل مشکلات فزاینده و پیچیده جهانی، به تیمهای بزرگ و چند رشتهای نیاز داریم.
درعینحال به شرکتها و تیمهای کوچکتر نیز نیاز است، زیرا آنها با جستوجوی دقیق امکانات فعلی، نوآوریهای ساختارشکن سالهای آتی را شناسایی میکنند. اگر میخواهیم عملکرد کلی صنایع و کسبوکارها را بهبود دهیم، باید اطمینان حاصل کنیم که انواع تیمها، با هماهنگی و هارمونی متقابل کار میکنند.
در پایان میتوان نتیجه گرفت همواره تیمهای بزرگ بهتر نیستند یا تیمهای کوچک کارایی بهتری ارائه نمیدهند.
دیدگاه خود را بنویسید