همة ما با IQ یا هوش عقلانی آشنا هستیم. اما به جز IQ چه نوع هوش‌های  شناخته شدة دیگری برای انسان وجود دارد و هریک چه کاربردهایی دارند؟ یک  مدیر باید چه نوع هوش‌هایی داشته باشد تا بتواند از پس تمام مهارت‌های لازم  مدیریتی در یک شرکت یا سازمان برآید؟ مدیرانی که از چندین هوش با ضریب  بالا برخوردار باشند، درک و تصور بهتری از مسائل مختلف دارند و با دیدی  بازتر و جزئی‌نگرتر می‌توانند به حل مشکلات و یافتن راه‌کارها و در نتیجه  مدیریت و راهبری بهتر سیستم برسند. 

                                

تعریف هوش؛ نظریه‌های مطرح

هوش به معنای توان بیولوژیکی برای تحلیل نوع خاصی از اطلاعات به روشی معین  است. طبق اظهار مایر هوش به توانایی استدلال انتزاعی و محاسبات ذهنی گفته  می‌شود که طبق قواعد خاصی انجام می‌گیرد. استرنبرگ با در نظر گرفتن دیدگاهی  متفاوت، بر جنبه‌های بیولوژیکی و تکاملی تاکید می‌کند و اظهار می‌کند هوش  به معنای توانایی‌های ذهنی لازم برای تطابق، گزینش و شکل‌دهی در هر زمینة  محیطی است و موجب انعطاف‌پذیری در موقعیت‌های چالشی می‌شود. تعریف نهایی  هوش عبارت است از قابلیت تفکر، برنامه‌ریزی، خلق، تطبیق، حل‌مسأله،  عکس‌العمل، تصمیم‌گیری و یادگیری.

برای مشخص کردن انواع هوش تابه حال چارچوب‌های تئوریک زیادی ارائه شده  است، ولی در این میان دو چارچوب از مقبولیت بیشتری برخوردار بوده‌اند:  تئوری هوش چندگانه گاردنر و انواع هوش بر اساس کارکرد سیستم‌های عصبی مغز  (بهرة هوشی، هوش عاطفی و هوش معنوی) که البته دومی را نظریة هوش سه‌گانه  دانا زوهار و یان مارشال نیز می‌گویند.

انواع هوش از نظر گاردنر

در میان محققانی که انواع مختلف هوش را شناسایی کرده‌اند، کار هوارد  گاردنر در دانشگاه هاروارد بر روی هوش‌های چندگانه کمک زیادی به درک این  مطلب کرده است که هوش چندوجهی است.

اکنون حاصل کار وی مورد قبول بسیاری از صاحبنظران شده است. تحقیقات گاردنر  نشان می‌دهد که انواع مختلف هوش نسبتا مستقل از یکدیگر رشد می‌کنند و  مهارت در یک هوش، داشتن مهارت در هوش دیگر را تضمین نمی‌کند.

این هوش‌ها عبارتند از هوش زبان‌شناسی، منطقی-ریاضی، موسیقی، فضایی،  جسمی-حرکتی، بین‌فردی، درونی و اخیراً نیز هوش طبیعی که به معنی توانایی  تشخیص صفات گیاهان و جانوران است. همچنین وی اخیراً احتمال هوش وجودی را  نیز پذیرفته است که می‌توان آن را به صورت جنبه‌ای از هوش معنوی در نظر  گرفت.

با وجود این که وی هنوز وجود هوش معنوی را تایید نکرده است، ولی اظهار  می‌دارد که هوش معنوی مفهومی منطقی است و مستلزم بررسی‌های بیشتر است. هشت  هوش مختلف از نظر گاردنر عبارتند از:

هوش کلامی

این نوع هوش یعنی توانایی استفاده از کلمات و زبان. این یادگیرنده‌ها  مهارت‌های شنیداری تکامل یافته‌ای دارند و معمولا سخنوران برجسته‌ای هستند.  آنها به جای تصاویر، با کلمات فکر می‌کنند.

هوش ریاضی/منطقی

یعنی توانایی استفاده از استدلال، منطق و اعداد. این یادگیرنده‌ها به صورت  مفهومی با استفاده از الگوهای عددی و منطقی فکر می‌کنند و از این طریق بین  اطلاعات مختلف رابطه برقرار می‌کنند. آنها همواره در مورد دنیای اطراف‌شان  کنجکاوند، سوال‌های زیادی می‌پرسند و دوست دارند آزمایش کنند.

هوش موسيقی

این نوع هوش یعنی توانایی تولید و درک موسیقی. این یادگیرنده‌های متمایل  به موسیقی با استفاده از صداها، ریتم‌ها و الگوهای موسیقی فکر می‌کنند.  آن‌ها بلافاصله چه با تعریف و چه با انتقاد، به موسیقی عکس‌العمل نشان  می‌دهند. خیلی از این یادگیرنده‌ها بسیار به صداهای محیطی (مانند صدای زنگ،  صدای جیرجیرک و چکه کردن شیرهای آب) حساس هستند.

هوش مربوط به حرکات جسمی

این هوش یعنی توانایی کنترل ماهرانه حرکات بدن و استفاده از اشیا. این  یادگیرنده‌ها خودشان را از طریق حرکت بیان می‌کنند. آنها درک خوبی از حس  تعادل و هماهنگی دست و چشم دارند (به عنوان مثال، در بازی با توپ، یا  استفاده از تیرهای تعادل مهارت دارند). آن‌ها از طریق تعامل با فضای  اطراف‌شان قادر به یادآوری و فناوری اطلاعات هستند.

هوش درون‌گرا

یعنی توانایی ارتباط برقرار کردن و فهم دیگران. این یادگیرنده‌ها سعی  می‌کنند همه چیز را از نقطه نظر آدم‌های دیگر ببینند تا بفهمند آن‌ها چگونه  می‌اندیشند و احساس می‌کنند. آن‌ها معمولا توانایی خارق‌العاده‌ای در درک  احساسات، مقاصد و انگیزه‌ها دارند. آنها سازمان دهنده‌هاي خیلی خوبی هستند،  هرچند بعضی وقت‌ها به دخالت متوسل می‌شوند.

آن‌ها معمولا سعی می‌کنند که در گروه آرامش را برقرار کنند و همکاری را  تشویق کنند. آن‌ها هم از مهارت‌های کلامی (مانند حرف زدن) و هم مهارت‌های  غیرکلامی (مانند تماس چشمی، زبان بدن) استفاده می‌کنند تا کانال­های  ارتباطی با دیگران برقرار کنند.

هوش ارتباطی

هوش برون فردی که از آن با نام هوش اجتماعی یا ارتباطی هم نام می‌برند.  این هوش در افرادی دیده می‌شود که از انواع فعالیت‌های اجتماعی یا بودن در  کنار دوستان‌شان لذت می‌برند. از تنها بودن بیزار هستند. این افراد از کارگروهی خوش‌شان می‌آید و معمولا در هنگام فعالیت‌های اجتماعی و تعامل با دیگران بهتر آموزش می‌بینند.

هنگام مشاجره‌ها چه درخانه چه درمدرسه یا دراجتماع همیشه نقش میانجی را بر  عهده می‌گیرند و همیشه داوری‌ها و قضاوت را پیش او می‌برند. روش‌های آموزش برای این افراد از طریق فعالیت‌های دسته جمعی طراحی می‌شود،  شاید طراحان این فعالیت‌های آموزشی برای این افراد، خود نیز از این هوش  بهره‌مند هستند.

مشاورهای خوبی هستند و معمولا برای مشاوره به او مراجعه می‌کنند .خود  نیز در مشکلات سعی می‌کند از مشورت دیگران استفاده کند. از فعالیت‌های  اجتماعی مانند شرکت در انواع سازمان‌های غیردولتی، خیرخواهانه و کمک به  حیوانات در حال انقراض، حفظ طبیعت یا زلزله‌زدگان و سایر مصایب طبیعی  جلودار هستند. از مهمانی لذت می‌برند و در جمع‌ها و مهمانی‌ها معمولا میدان‌دار هستند.

هوش دیدی/فضایی/مکانی

این نوع هوش توانایی درک پدیده‌های بصری است. یادگیرنده‌های دارای این نوع  هوش گرایش دارند که با تصاویر فکر کنند و برای به دست آوردن اطلاعات، نیاز  دارند یک تصویر ذهنی واضح ایجاد کنند. آنها از نگاه کردن به نقشه‌ها،  نمودارها، تصاویر، ویدیو و فیلم خوش‌شان می‌آید.

هوش طبیعت‌گرا

کسانی که از این هوش برخوردارند، در تشخیص و تمیز دادن پوشش‌های گیاهی و  جانوری مناطق مختلف و موارد دیگر در طبیعت مثل سنگ‌ها و ابرها مهارت دارند.  این افراد از کوهنوری، جنگل‌نوردی، رفتن به پارک‌های طبیعی (جنگلی) لذت  می‌برند. اغلب یک یا چند حیوان خانگی در منزل نگهداری می‌کنند.

از فیلم‌های مربوط به زندگی حیوانات مثل راز بقا و غیره خوش‌شان می‌آید،  کتاب‌ها و مجله‌هایی که در مورد طبیعت و پدیده‌های طبیعی است را آبونه  جمع‌آوری و مطالعه می‌کنند. در کلاس‌ها و دوره‌های زیست‌شناسی (گیاه‌شناسی)  و جانورشناسی شرکت می‌کنند و اطلاعات وسیعی در مورد آن‌ها دارند.

اغلب جذب گروه‌ها و سازمان‌هایی مثل نهادهای غیردولتی، طبیعت پاک، نجات  حیوانات در حال انقراض، حمایت از حیوانات، بازگشت به طبیعت گیاه‌خواری –  خام­خواری – خام گیاه‌خواری و غیره می‌شوند.

انواع هوش از نظر زوهار و یان

براساس نظریه زوهار و یان این هوش‌­ها با هوش جسمانی (PQ) یعنی  توانایی کنترل ماهرانه بدن و استفاده از اشیا آغاز می­شوند و بر اساس  سیستم­های عصبی مغز مشخص می­‌گردند. زوهار و یان معتقدند هوش‌­های دیگر  زیرمجموعه­‌های این سه هوش هستند.

هوش عقلانی(IQ):  این هوش مربوط به مهارت‌های منطقی و زبان‌شناسی ما است که در حال حاضر  بیش از سایر هوش‌ها به عنوان ملاک موفقیت آموزشی محسوب می‌شود و مناسب حل  مساله ریاضی و منطقی است.

هوش عاطفی یا هیجانی(EQ): به افراد کمک می‌کند عواطف خود و دیگران را مدیریت کنند. این هوش در  موفقیت حرفه‌ای و شخصی فرد بسیار موثر است و آن‌ها را در برقراری ارتباط  یاری می‌دهد و تا حدی از قابلیت پیش‌گویی نیز برخوردار است.

هوش معنوی(SQ): این هوش برخلاف هوش عقلانی که کامپیوترها هم از آن بهره‌مندند و نیز هوش  عاطفی که در برخی از پستانداران رده بالا دیده می‌شود، خاص انسان است.  زوهار و یان هوش معنوی را یک بعد جدید از هوش انسانی معرفی کردند و به نظر  آن‌ها هوش نهایی است و برای حل مسائل مفهومی و ارزشی استفاده می‌شود. هوش  معنوی زمینة تمام آن چیزهایی است که ما به آنها اعتقاد و باور داریم.  سوال‌های جدی در مورد اینکه از کجا آمده‌ایم، به کجا می‌رویم و هدف اصلی  زندگی چیست، از نمودهای هوش معنوی است.

این هوش برای کارکرد اثربخش هوش عقلانی و هوش عاطفی ضرورت دارد. در واقع  هوش عقلانی دروازة ورود فرد برای کسب موفقیت در رشتة تحصیلی مورد علاقه‌اش  است، اما آنچه او را در زمرة بهترین‌ها در شغل و حرفه او قرار می‌دهد، هوش  عاطفی است.

بهره‌مندی از حداقل هوش عاطفی آغاز راه سفر به سوی معنویت، خودآگاهی و هوش  معنوی است که خود موجب تقویت هوش عاطفی می‌شود. از طرف دیگر هوش عاطفی نیز  می‌تواند در رشد و ارتقای هوش معنوی موثر باشد. دو هوش عاطفی و هوش معنوی  تاثیری مستقیم و مثبت بر یکدیگر دارند. رشد و توسعه هر یک باعث پرورش و  توسعة دیگری می‌شود.

رابطه هوش معنوی با مدیریت و رهبری

تحقیقات زیادی پیرامون رابطه انواع هوش‌ها با صفاتی مانند مدیریت، رهبری،  خلاقیت و تحول‌آفرینی انجام شده است. روان‌شناسان بسیاری بوده و هستند که  دوست دارند رابطة انواع هوش‌ها با یکدیگر و با خصایص بیرونی افراد مختلف در  یک جامعه را کشف کنند.

چندین فرضیه و نظریه نیز تاکنون مطرح شده است ولی هیچ‌یک به طور یقین به  اثبات نرسیده است. اما در تمام این فرضیه یک موضوع به چشم می‌خورد: هوش  معنوی.

هوش معنوی جنبه‌های مختلفی از آگاهی و زندگی ذهنی و روحی درونی فرد را با  زندگی و کار بیرونی متصل و یکپارچه می‌کند و نوعی آگاهی دربارة تمامیت جهان  به شکلی کلی به فرد می‌دهد.

سیندی ویگلورث معتقد است که هوش معنوی توانایی رفتار کردن با دلسوزی و  دانایی در حین آرامش درونی و بیرونی، صرف‌نظر از پیشامدها و رویدادها است.  افراد با هوش معنوی در حین قضاوت، توانایی منصفانه و دلسوزانه رفتار کردن  را دارند.

هوش معنوی ما را قادر می‌سازد همه‌چیز را آن‌طور که هستند ببینیم. این هوش  همان هوشی است که رهبران مشهور و محبوب جهان را هدایت کرده است. رهبران  معنوی با داشتن این هوش می‌توانند بزرگ‌ترین فشارها را تحمل کنند.

افراد دارای هوش معنوی قابلیت تعالی فیزیکی و مادی، توانایی ورود به سطح  معنوی بالاتر، توانایی یافتن تقدس در فعالیت­ها، رویدادها و روابط روزمره،  توانایی به کارگیری منابع معنوی برای حل مسائل زندگی و توانایی انجام رفتار  فاضلانه و ظرفیت پرهیزگاری بالا را دارند.

در حالی که IQ  به فرد کمک می‌کند منطقی فکر کند و تصمیم بگیرد، PQ کمک می­کند تا جسم سالم‌تری داشته باشد، EQ کمک می‌کند تا با درک احساسات موجود در موضوع، شرایط موجود را بسنجد و بهترین تصمیم را بگیرد، اما هوش معنوی یا SQ به فرد این توانایی را می‌دهد که اگر از شرایط موجود راضی نیست، آن را تغییر داده و به سمتی که ترجیح می‌دهد، هدایت کند.

هوش معنوی موجب می‌شود که فرد هنگام تصمیم‌گیری، نظرات مشورتی دیگران را  بشنود، در مورد آن‌ها فکر کند و در نهایت با ذهن تحلیل‌گر خود تصمیم بگیرد و  اگر لازم باشد برای تصمیم‌های خود در مقابل جهان با آرامش بایستد. چنین  فردی از مشکلات نمی‌ترسد، از اشتباه کردن نمی‌ترسد و امکان اشتباه را هم  برای خودش و هم برای دیگران طبیعی می‌داند.

هنگامی هم که بداند کاری که انجام می‌دهد یا مسیری که در آن به پیش  می‌رود، اشتباه است، با آرامش و شهامت به آن اعتراف می‌کند و مسیر خود را  تغییر می‌دهد. هوش معنوی میان رفتار و گفتار فرد یگانگی ایجاد می‌کند و  همان‌گونه که فکر می‌کند، حرف می‌زند، و رفتار می‌کند. SQ به فرد صداقت، شهامت، خردمندی و آرامشی می‌دهد که هیچ عامل بیرونی نمی‌تواند آن را در هم بریزد.

هوش معنوی موجب می‌شود فرد آنچه را که دیگران ممکن است به صورت مشکل،  موقعیت بد یا تضاد ببینند، به شکل فرصت‌هایی برای یادگیری و پیشرفت ببیند،  بنابراین از این فرصت‌ها به بهترین نحو استفاده می‌کند.

نتیجه‌گیری

طبق برخی نظریه‌ها رابطة مستقیمی میان هوش معنوی با هوش عاطفی و رهبری  تحول‌آفرین وجود دارد. یعنی افرادی که دارای هوش معنوی و هوش عاطفی هستند  توانایی رهبری یک گروه از جامعه را دارند و علاوه بر رهبری می‌توانند منشاء  تحول و تغییر و خلاقیت باشند.

هوش عاطفی ویژگی‌هایی مانند خودآگاهی، خودتنظیمی، خودانگیزشی و همدلی را  در فرد به وجود می‌‌آورد و هوش معنوی سرچشمه خصایصی مانند آگاهی، اعتماد،  کلی‌نگری، تجارت معنوی، آرامش و وحدت‌بخشی است. تمامی این صفات برای یک  مدیر و رهبر لازم و هدایتگر هستند.

این سخنان به این معنا نیست که یک مدیر به هوش‌های دیگر هیچ نیازی ندارد  بلکه روان‌شناسان و جامعه‌شناسان روی این دو هوش تاکید بیشتری دارند چون  دربرگیرندة صفات درونی انسان‌ها برای ارتباط با افراد دیگر است.