شاید این روزها واتساپ پر سروصدا و جنجالی ظاهر شده باشد و حرف و حدیثها درباره حریم خصوصی کاربرانش تمامشدنی نباشند ولی به استناد آمار، با داشتن بیش از ۲ میلیارد کاربر هنوز محبوبترین پیامرسان دنیا است. اکنون، واتساپ متعلق به شرکت فیسبوک است ولی فیسبوک خالق آن نبوده است و اتفاقا یکی از هیجانانگیزترین داستانهای پیدایش را در میان اپلیکیشنهای موبایل دارد. کارآفرینان و استارتاپها هم عاشق داستان واتساپ هستند؛ چون برایشان الهامآمیز و امیددهنده است و باعث افزایش انگیزهها پس از هر شکست میشود.
بنیانگذار واتساپ سرگذشت پر فراز و نشیبی داشته و کودکی بسیار سختی را پشت سر میگذارد و بعد به امریکا مهاجرت میکند و اولین کارش نظافتچی یک سوپرمارکت است. اما او هیچگاه از رویاهایش دست نمیکشد و عاشق برنامهنویسی است. در این مطلب میخواهیم گوشههایی از سرگذشت «جان کوم» بنیانگذار واتساپ و تاریخچه این پیامرسان را مرور کنیم:
کیف؛ منفی ۲۰ درجه سانتیگراد
جان کوم متولد فوریه ۱۹۷۶ در یک منطقه روستایی اطراف شهر «کیف» اوکراین است؛ در دورانی که این کشور زیر نظر دولت جماهیر شوروی است و آنها زندگی بسیار سختی دارند. خود جان کوم تعریف میکند که فضای جامعه در دهه ۱۹۸۰ در اوکراین چقدر بسته بوده است. او در خانهای زندگی میکند که برق ندارد؛ وسایل گرمایشی ندارد و از تلفن خبری نیست. مدرسهای که جان کوم در آن درس میخواند؛ آنقدر قدیمی و کهنه است که دستشویی ندارد و در سرمای زیر ۲۰ درجه سانتیگراد، بچههای کوچک باید برای دستشویی مسافت طولانی طی کنند و سرما را به جان بخرند.
تلاش خانواده جان کوم برای پایان دادن به مشکلات در اوکراین بیفایده است و اوضاع هر روز برای این پسربچه سرکش بدتر میشود. او به همراه مادر و مادربزرگش در سن ۱۶ سالگی تصمیم میگیرند به ایالات متحده مهاجرت کنند؛ شاید در کشور دیگری زندگی بهتری در انتظارشان باشد. آنها در سال ۱۹۹۲ وارد شهر مانتینویو کالیفرنیا میشوند و دولت به آنها یک کمک هزینه و کوپن غذا به همراه آپارتمانی برای خواب میدهد. جان کوم چارهای ندارد که به کمک خانواده شتافته و کار کند. اولین کاری که پیدا میکند؛ نظافتچی یک سوپرمارکت است. مادرش هم به عنوان پرستار بچه مشغول میشود.
جان کوم ۱۸ ساله میشود و عاشق برنامهنویسی با کامپیوتر است ولی هیچ پولی ندارد که بخواهد کامپیوتر بخرد یا اینکه کتابهای آموزشی تهیه کند و خودش در خانه مشغول یادگیری شود. به ناچار، صبحها سری به یک فروشگاه کتابفروشی دست دوم میزد و کتابهای برنامهنویسی کامپیوتر را امانت گرفته و پایان روز برمیگرداند. این مطالعات شخصیاش باعث میشوند دو سال بعد، درباره کامپیوتر و شبکه همهچیز را بداند و بتواند در دانشگاه ایالتی سنخوزه ثبتنام کند.
نظافتچی سوپرمارکتی را هم رها کرده و به عنوان یک کارشناس نفوذپذیری و تست امنیت سیستمها در شرکت «ارنست اند یانگ» شروع به کار میکند. ظاهرا دربهای خوشبختی به روی جان کوم باز شدهاند؛ او ۶ ماه بعد آگهی استخدام شرکت یاهو را میبیند و موفق میشود به عنوان یک مهندس زیرساخت در آنجا مشغول به کار شود؛ در حالیکه هنوز دانشجوی دانشگاه سنخوزه است. در مصاحبه کاری، با فردی به نام «بریان اکتون» آشنا میشود و بعدها به دو دوست صمیمی تبدیل میشوند و اکتون اولین سرمایهگذار واتساپ میشود.
واتساپ؛ صفر درجه
در سال ۱۹۹۷، زمانی که جان کوم به یاهو میپیوندد؛ این شرکت هنوز نوپا است و کلی کار برای انجام دادن در آن یافت میشود. جان کوم هم عاشق این فضاها است؛ برنامهنویسی را رها کرده و حتی از دانشگاه نیز انصراف میدهد و شبانهروز در یاهو مشغول کار است. در فاصله سه سال، هم پدر و هم مادرش را از دست میدهد و کاملا تنها میشود.
جان کوم و بریان اکتون بیش از نه سال در یاهو کار میکنند و از این رهگذر دانش و تجربه زیادی نصیبشان میشود. جان از تبلیغات متنفر است ولی مجبور میشود در چندین پروژه تبلیغاتی یاهو از جمله پروژه پاناما در سال ۲۰۰۶ مشارکت کند. خود جان کوم این دوران را «دوران افسردگی» مینامد و میگوید دیگر از کار کردن در یاهو خوشحال نبوده است.
پس، جان و بریان در سال ۲۰۰۷ یاهو را ترک میکنند و از اینجا کمکم داستان واتساپ شکل میگیرد. آن دو میدانستند میخواهند روی محصول خودشان کار کنند ولی ایده شفافی به ذهنشان نمیرسید. برای استخدام در فیسبوک اقدام کردند ولی رد شدند. بریان حتی در استخدام توییتر هم رد شد. به سفری طولانی و حدود یک ساله رفتند تا شاید ذهنشان بیشتر استراحت کند و ایدهای عالی شکل بگیرد.
در ژانویه ۲۰۰۹، جان کوم یک گوشی آیفون میخرد و پس از مدتی کار با آن متوجه میشود که فروشگاه اپاستور اپل که تنها ۷ ماه از راهاندازی آن میگذرد؛ نیاز به اپلیکیشنهای زیادی دارد و میخواهد یک صنعت نرمافزاری کاملا جدیدی به راه بیندازد.
آن ایدهای که بیش از دو سال دنبالش میگشت را پیدا میکند و تصمیم میگیرد یک اپلیکیشن برای ارتباطات متنی تلفنی اما کاملا دموکراتیک بسازد. ایده اصلی جان کوم این است که هر فردی یک استاتوس در کنار نام خود داشته باشد. نام اپلیکیشن پیامرسان خود را «WhatsApp» گذاشت و تا حدودی از کلمه «whats up» به معنای چه خبر الهامبرداری شده است.
روز ۲۴ فوریه ۲۰۰۹، جان کوم که هنوز با بریان در ارتباط است؛ به او میگوید که شرکتی به نام واتساپ ثبت کرده و میخواهد یک اپلیکیشن برای استاتوسهای تلفن همراه بسازد. جان کوم پیش دوست دیگر خود «الکس فیشمن» میرود و ساعتها درباره ایده نشان دادن بهروزرسانیهای استاتوس افراد در کنار شماره تلفنشان صحبت میکنند. هر دو به این نتیجه میرسند که ایده خوبی است ولی یک توسعهدهنده آیفون نیاز دارند. الکس، جان را با «ایگور سولومنیکوف» روسی آشنا میکند که از یک سایت فرینلسرینگ یافته است.
ایده واتساپ ساده و ابتدایی بود ولی جان و بریان و الکس و ایگور روی ۳ قانون بسیار شفاف با هم توافق کردند که شاید شالوده اصلی واتساپ تا کنون باشند و البته دلیل موفقیت این اپلیکیشن پیامرسان در میان دهها نمونه مشابه دیگر!
آنها توافق کردند که در واتساپ تبلیغات نداشته باشند؛ مردم یک تجربه کاربری امن و قابل اعتماد بدون هیچ حیله و کلکی داشته باشند و پیامها هرگز ذخیره نشوند.
یک ماه بعد، در می ۲۰۰۹، نسخه اول واتساپ منتشر شد که اصلا موفقیتی نداشت. نسخه اول آنقدر ناامیدانه ظاهر شد و دستاوردی نداشت که جان کوم را کاملا از توسعه واتساپ منصرف کرد و حتی به دنبال شغل جدیدی میگشت. بریان اکتون، باتجربهتر بود میدانست همیشه نسخههای اول شکستخورده هستند. او به جان کوم گفت چند ماه دیگر هم صبر کند. هیچکس، حتی دوستان جان هم واتساپ را دوست نداشتند و از آن استفاده نمیکردند.
در ژوئن ۲۰۰۹، اپل قابلیت «پوش نوتفیکیشن» را برای iOS 3.0 معرفی کرد که به برنامهنویسان اجازه میداد هنگام استفاده از یک اپلیکیشن، کاربران خود را پینگ کنند. این ویژگی، باعث شد جان کوم دوباره به فکر فرو برود و در پی کامل کردن برنامه پیامرسان خود باشد. او به این نتیجه رسید که از شماره تلفن افراد به جای ثبتنام استفاده کند و پوشه مخاطبان تلفن را به صورت یک شبکه اجتماعی پیشساخته به کار بگیرد. او مدتها با اسکایپ کار کرده بود و هر بار رمزعبور را فراموش میکرد و به ناچار یک اکانت دیگر میساخت.
به همین دلیل، در واتساپ گفت اصلا نباید حساب کاربری داشته باشد. واتساپِ نسخه بعدی طوری بود که هر وقت یک فرد استاتوس خود را تغییر میداد؛ سایر افراد فورا متوجه میشدند. این روند با استقبال روبرو گردید و دوستان جان شروع به استفاده از این اپلیکیشن کردند. دوستان روسی الکس هم واتساپ را نصب کردند و با استاتوسهایی مانند «من دیر بیدار شدم» و «من در راه هستم»، وضعیت خود را به سایر دوستانشان خبر میدادند.
جان کوم متوجه شد که واتساپ به صورت یک پیامرسان آنی استفاده میشود و بهتر است قابلیت پیامرسانی هم به آن اضافه شود. بنابراین، نسخه دوم واتساپ با این ویژگیها منتشر شد و در فاصله کمی توانست ۲۵۰ هزار کاربر داشته باشد که یک نقطه عطفی برای این پیامرسان است.
ادامه این مقاله را میتوانید در شماره بعدی مطالعه فرمایید.
دیدگاه خود را بنویسید